اخبار و مطالب فرهنگی ادبی
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دوهزار جم به جامی
شده ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامه ای پیامی، نه به خامه ای سلامی
اگر این شراب خام ست، اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
ز رهم میفکن ای شیخ به دانه های تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشنده ای را نکند کس انتقامی
حافظ
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵ ساعت 0:45 توسط مجتبی.م
|